درباره امید
فکرش را که میکنم، میبینم بیشتر وقتها آدم امیدواری بودم؛ حتی در روزهای تقریبا تاریک. از آنجایی که زندگی همیشه قشنگ نیست، ترکیب امیدواری و خیالپردازی گاهی وقتها کار دستم میدهد. همانوقتهایی که با امید درباره اتفاقات آینده خیال میبافتم و فکر میکردم میشود اما دنیا جور دیگری چرخید.
بزرگترین پیوند من با زندگی همین امید است، با اینکه حتی آدم خوشبینی هم نیستم! با اینکه میدانم زندگی همیشه به میل من نبوده و دنیا هم جای کاملا عادلانهای نیست؛ هنوز دودستی نورهای داخل دستم نگه داشتهام تا بتوانم قلبم را همیشه روشن نگه دارم. با اینکه میدانم بعضیهایشان آخر از بین انگشتهایم فرار میکنند، حالا هر چقدر هم که تلاش کنم.
کمتر از ده روز دیگر سال نو میشود و من باز هم امیدوارم. امیدی که کمتر از سالهای گذشته است اما هنوز هست. امیدی که امیدوارم هیچوقت تمام یا خیلی کم نشود؛ امیدی که امیدوارم امسال کمتر ناامید شود!