آغوشی به اندازه غم
امشب به بابا خبر دادند که دوستش فوت کرده. سایه مرگ و جشن شب یلدا همزمان به خانهمان
1 min read
جعبه کلمهها
گاهی وقتها پیش خودم فکر میکنم کاش شغلم ارتباطی با نوشتن نداشت، شاید اونجوری میتونستم کلمه
زندگی ادامه دادن است
گاهی ادامه دادن همان زندگی کردن است. گوشمان را بیخودی با انواع زندگی کردن پر کردهاند، اگر فلان اندازه
از چی میترسی آقا خرسه؟
اوایل شروع کرونا یه گزارش برای روزنامه نوشتم درباره نگرانی مردم از مبتلا شدن به وسواس. اون روزها دغدغه خودم
آخی تا قیومت!
ما لرها یه جملهای برای غمها و عزاداریها داریم که نمیدونم برای بقیه مردم هم آشناست
درباره امید
فکرش را که میکنم، میبینم بیشتر وقتها آدم امیدواری بودم؛ حتی در روزهای تقریبا تاریک. از آن
تغییر-منفی ۲۱
چیزی در زندگیام درست نیست. انگار صدای قژقژ لولای در قطع نمیشود و ماهی یک بار روغنکاری
1 min read
24!
یک:
دو ماه از ۲۴ سالگیام گذشته است و حالا بیشتر از ۸ هزار و ۸۰۰ روز روی زمین زندگی کردهام.
قسمتی که یه دوست رو از دست دادیم
۱۷-۱۸ ساله بودم که برای اولین بار فرندز دیدم. برای اولین بار روبهروی ۶ تا آدمی نشستم که فصل به
سوم آبان ۰۱
این روزها گاهی حس میکنم یک قدمی فروپاشی و افتادنم و گاهی بسیار صبورم و امیدوار،بسیار. با امید