لیست استراحت

دوست دارم بنویسم و هیچ بهانه‌ای برای آن ندارم. حتی همین الآن به فکرم رسید که صفحه را ببندم و بروم. این روزها بیشتر وقتم را در خانه‌ام، بیشتر روزها را. ساعت خوابم به هم ریخته وحس می‌کنم وضعیت جسمانی‌ام هم کمی از خوب بودن فاصله گرفته است. می‌دانم به خاطر همین خواب نامناسب است و باز هم شب‌ها با وجود خستگی، خوابیدن را دوست ندارم. شاهدش هم همین کلماتی ست که ساعت سه بامداد تایپ می‌شوند.

نیاز به روز استراحت دارم، روزی که از قبل رویش اسم استراحت را بگذارم و تمامش را با کارهای موردعلاقه‌ام پر کنم. روز موردعلاقه‌ی تنهایی، برای من معنی آبمیوه طبیعی و ماسک صورت، کتاب و فیلم، نوشتن و خوراکی‌های خوشمزه می‌دهد. اگر آدم‌های محبوبم را هم ببینم، قلبم خوشحال‌تر می‌تپد.

چیزی مانع رسیدن به این روز می‌شود و آن حجم زیاد کارهای انجام نداده‌ی توی ذهنم است. اصلا برای همین روزی را می‌خواهم که ذهنم خالی از چیزهای اضافه باشد. حالا که خوب فکر می‌کنم دلم همه‌ی چیزهای کوچیکی که برایم نماد رهایی و احساس خوب اند را می‌خواهد؛ دراز کشیدن روی چمن‌ و آرامش موقع بستن چشم‌هایم، راه رفتن با پاهای برهنه روی چمن‌ و زمین سرد، هدیه‌های بی‌مناسبت، آهنگ‌های به موقع و درست، آغوش، خواندن جمله‌هایی از کتاب که دوست دارم زیرشان را خط بکشم و خیلی چیزهای دیگر.

احتمالا باید یک لیست بنویسم و بگذارم گوشه‌ی کشوی میز تحریرم و یک روز در هفته به سراغش بروم و برای خودم روز استراحت آماده کنم، با وجود تمام کارهای نکرده.

پ.ن: نوشته‌ام واقعا پراکنده است ولی ثبتش می‌کنم. مگر غیر این است که حتی بعضی از روزهای زندگی هم نظمی ندارند؟