بیا قسمت کنیم دردی که داری.
سلام.
بیا فکر کنیم این اولین نامهی عاشقانهای است که برایت مینویسم. بیا فکر کنیم که امروز اولین روزی است که همدیگر را توی کتابفروشی یا هر جای دیگری که تو بگویی دیدهایم. اصلا بیا فکر کنیم جشن سالگرد بیستمین سال باهم بودنمان را همین دیشب گرفتهایم و هنوز کمی از کیک توی یخچال باقی مانده است. در هر حالت واقعی یا خیالی این نامه برای توست.
دیروز عصر به یک نفر گفتم که معنی کردن کلمههای بزرگ مثل آزادی، غم و ... را دوست ندارم و حالا تصمیم گرفتهام از یکی از عمیقترین کلمههای جهان بنویسم چون فکر میکنم حتی اگر تمام آدمها کنارهم جمع شوند باز هم نمیتوانند آنطور که باید از عشق بنویسند. میتوانم برایت بنویسم (عشق) همان لحظهای است که سرم را روی شانهات میگذارم و به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنم یا بگویم همان دقیقههایی ست که سرت را روی پاهایم میگذاری، چشمهایت را میبندی و دست من بین موهای کوتاهت حرکت میکند؛ اما میدانی چیست؟ برای گفتن اینها هر روز و هر شب فرصت دارم، برای معنی کردن عشق با در آغوش گرفتن و بوسیدنت که قلبم را هر روز زندهتر میکند.
گفته بودم میخواهم از عمیقترین کلمهها صحبت کنم و نه بزرگترینشان. لحظههایی هست که چشمها عاشقانهتر و دستها هم مهربان ترند، جایی که میبینی عشق و دوست داشتن به عمیقترین حد خود رسیده است. این همان وقتهایی ست که بدون نگرانی در آغوشت گریه میکنم و از هیچ چیز نمیترسم، همان وقتهایی که کنار هم راه میرویم و حرف میزنیم تا شاید ذهنمان آرامتر شود. میتوانم طولانی وعمیق ببوسمت یا همراهت به صحنههای خندهدار یک انیمیشن بخندم و عاشقت باشم؛ اما برایت مینویسم میخواهم زمان طولانیای به حرفها و سکوت بین آنها گوش کنم و همراه غصهها و روزهای سختت ناراحت باشم تا سنگینی حرفها، فکرها و روزها را تقسیم کنیم و باهم بگذرانیم. میخواهم مانند سیمین برایت از آهنگ مرد من بخوانم و بگویم کنار همدیگر گذر کردن از سختیها و ناراحتیها آسانتر است و شاید اصلاً واقعیترین معنی عشق همین باشد.
گل سرخم چرا پژمرده حالی؟
بیا قسمت کنیم دردی که داری
بیا قسمت کنیم دردی که داری
بیا قسمت کنیم...