1 min read

روی خوش زندگی

چشم‌هایت را که از نگاه کردن به لپتاپ خسته شده‌اند می‌بوسم و برایت یک لیوان چای کمرنگ می‌آورم تا فقط کمی سرحالت کند و خواب را به کلی از سرت نپراند. به قیافه جدی‌ات نگاه می‌کنم، متوجه نگاهم می‌شوی و وقتی که برمی‌گردی، تمام جدیتت جایش را به مهربانی و کمی سردرگمی برای پل زدن ناگهانی‌ات بین کار کردن و عشق می‌شود و قلب من روشن‌تر می‌شود.

به این فکر می‌کنم که اگر روزی یک داستان عاشقانه نوشتم، اولش با خط درشت می‌نویسم: عشق، روشنی و رنگ زندگی است. و تمام جمله‌های عاشقانه‌ام را به تو تقدیم می‌کنم. شاید آن روز حس کنم که توانسته‌ام به خوبی از تو و عشقت بگویم.

برای من تو همان راهی هستی که به خانه می‌رسد. آغوشت همان آغوشی است که می‌توانم در آن از همه دغدغه‌ها و نگرانی‌هایم دور بشوم. اصلا تو خود خانه‌ای هستی که همیشه به تو برمی‌گردم. کلمه‌هایم در مقابل تو دنبال کلمه می‌گردند تا شاید بتوانند مقدار کمی از دوست داشتنم را برایت بنویسند.

آدم‌های زیادی مثل من کسی مانند تو را در زندگی‌شان دارند یا فقط منم که تا این اندازه عاشق و خوشبختم؟ عاشق کسی که دوست داشتنش درست‌ترین کار دنیا و خودش بهترین آدم برای من است. کاش دیگران هم مانند تویی داشته باشند.

دست‌هایت را به من بده، کنارم قدم بزن و از عشق بگو. دست‌هایم را بگیر و برایم از همیشه بگو.

تو روی خوش زندگی منی و من با هزاران دلیل و بدون دلیل دوستت دارم.