1 min read

روح کودکی و نوجوانی.

روح کودکی و نوجوانی.

اگر کسی بپرسد، از بین تمام کتاب‌ها چه چیزی را بیشتر دوست داری، احتمالا بدون معطلی می‌گویم ادبیات کودک و نوجوان.

چند شب پیش کتاب (تو تنها نیستی) را می‌خواندم؛ رمان نوجوانی که درباره‌ی شش دختر و پسر 11-12 ساله بود  که به خواست معلمشان باید هر هفته چند ساعت  در کلاسی جمع می‌شدند و باهم حرف می‌زدند. نام کلاسشان را گذاشتند: آرتت! به معنی کلاسی برای حرف زدن. (ARTT: a room to talk)

موقع خواندن، به این فکر کردم که چرا این دسته از ادبیات را دوست دارم و قبل از تمام شدن کتاب، جوابم را  گرفته بودم. فکر می‌کنم آن‌ها را برای دوری ودر عین حال نزدیکی به زندگی روزمره‌‌مان دوست دارم. کتاب‌های بزرگسال درباره‌ی اتفاقات زندگی آدم‌هاست، آدم‌هایی که به یک شخصیت تقریبا ثابتی رسیده‌اند و حالا می‌خواهند با چیزهایی که از گذشته با خودشان آورده‌اند، زندگی را پیش ببرند. این به نظرم مهم‌ترین تفاوت کتاب بزرگسال با کودک و نوجوان است.

شخصیت‌های کودک و نوجوان هنوز دنبال چرایی اند و خوب زندگی کردن. عشق و محبتشان واقعی‌تر و کم‌توقع‌تر است. هنوز دنبال تغییر هستند اما نه در آدم‌های دیگر، که در خودشان و بعد در جهان. داستان بیشتر از آن که بر روی اتفاقات متمرکز باشد، بر خود شخصیت‌ها  نور انداخته تا آن‌ها را ببینیم، نوع نگاهشان به زندگی، احساساتشان و گاهی چگونه عوض شدن افکار و عقایدشان.

موضوع این نیست که من عقاید محکم شده را دوست ندارم، مسئله این است که موقع خواندن جملات کتاب می‌بینی تغییر شخصیت کم سن و سال دقیقا همان تغییری است که تو در زندگی‌ات نیاز داری و چقدر بدیهی و ساده باید آن را یاد می‌گرفتی و این جا همان جایی ست که دنیا یک کارت  (برای شروع  دیر نیست) برایت رو می‌کند  و بعد تو می‌مانی و روزهای پیش رویت. این که آیا از کارت طلایی‌ات استفاده می‌کنی یا زندگی را ادامه می‌دهی با همان کارهای روزمره قبلی و مشکلاتی که می‌دانی حل کردن بعضی‌هاشان خیلی ساده و آسان است و فقط باید روح کودکی و نوجوانی‌ات را بیدار کنی. همین.