# آغوشی به اندازه غم
امشب به بابا خبر دادند که دوستش فوت کرده. سایه مرگ و جشن شب یلدا همزمان به خانهمان آمده بود. نزدیک ۲۰ سال است که به اصفهان مهاجرت کردهایم اما دل بابا هنوز در همان شهر کوچک مورد علاقهاش مانده، توی اتاق کار تقریبا بزرگ آنجا با همان همکارها و دوستهایی که پیدا کرده بود. حالا یکی از همانها رفته بود. همانی که بابا شب قبل تلفنی با او صحبت کرده بود. آدم میتواند در کمتر از ۲۴ ساعت برود. مامان میگوید هر نفسی که میکشیم، اگر بیرون نیاید همه چیز تمام میشود. آدم میتواند در کمتر از یک ثانیه هم برود