نوشته‌ها

اکتبر
۱۱

شروع دوباره

خیلی وقت‌ها موقعی که دارم فیلم می‌بینم یا بلافاصله بعدش دلم می‌خواد بنویسم اما معمولا نوشتن رو
1 min read
سپتامبر
۱۵

چشم‌های عبدالله

یکی از چشم‌هایش را توی صندوقچه نگه داشته بود برای روزی که محبوبش را می‌بیند. می‌گفت حیف
2 min read
ژوئیه
۰۷

با کی می‌جنگی؟

یه جایی از کتاب همه دوستان من ابرقهرمان‌اند، دو نفر از شخصیت‌ها به یه نمایشگاه هنری میرن. اونجا
1 min read
مه
۲۳

کرونای خانمان‌ساز

نوشته بود که سعی کنید نیازهای آینده مردم رو پیش‌بینی کنید تا بتونید پول دربیارید. کاغذ آگهیش رو انداختم
مه
۱۶

ایرانه خانم

دیشب گفتم که دلم می‌خواهد درباره یک موضوعی بنویسم اما انگار که ذهنم قفل است. حالا فکر می‌کنم
1 min read
مه
۰۸

گنجینه خیال

توی اینستا می‌چرخم و عکس‌های کسی را که عزیزش را از دست داده می‌بینم و کمی حالم
1 min read
آوریل
۲۸

روی خوش زندگی

چشم‌هایت را که از نگاه کردن به لپتاپ خسته شده‌اند می‌بوسم و برایت یک لیوان چای کمرنگ
1 min read
آوریل
۲۷

چهار صحنه، چهار نفر

یک: صفحه وبلاگ را که باز کردم، پاهایم را داخل دلم جمع کردم و دست‌هایم را به جای گذاشتن
2 min read
آوریل
۲۳

شاخه نور در تاریکی

چند وقت پیش داشتم با یه نفر صحبت می‌کردم و وقتی دلیل یه کار رو ازم پرسید، بهش گفتم
1 min read
آوریل
۲۰

تقابل ما و جامعه

من از آن دسته آدم‌هایی هستم که موقع خندیدن لثه‌هایم پیدا می‌شود. چند سال پیش بود که
2 min read