نوشته‌ها

آوریل
۱۷

جلال

کلاهی را که آن روز بر سرش گذاشته بودند، کنار چمدان‌ همیشه آماده‌اش و بقیه کلاه‌ها آویزان کرد.
2 min read
آوریل
۰۴

چشم‌هایت

عزیز قلب من سلام؛ فکر می‌کنم این سومین نوشته‌ای است که به نام تو، اینجا می‌گذارم. امشب
1 min read
مارس
۲۷

در ستایش تنهایی

در تمام این دو سال، کرونا یک جمله را با صدای بلند به همه یادآوری کرد که آی آدم‌ها!
2 min read
مارس
۱۴

با احترام، تقدیم به آن‌هایی که گوشی برای شنیده شدن ندارند.

تصمیم گرفتم که روزانه‌نویسی کنم، نه هر روز اما بیشتر روزهای سال. امشب قبل از این که سراغ لپتاپ
2 min read
مارس
۱۲

شروع

همیشه دوست داشتم روزانه‌نویسی کنم. از تصویرهایی که دیدم، حرف‌هایی که گفتم و شنیدم، از آدم‌ها، غم‌
1 min read
فوریه
۲۵

جنگ هیچ چهره‌ای ندارد

دخترم، پسرم سلام. نمی‌دانم وقتی این نامه را می‌خوانی چند سالت است و چند سال گذشته است. امروز
1 min read
فوریه
۰۲

نصفه و نیمه

سیگارش یه ذره شده ولی دورش نمی‌ندازه و انگار می‌خواد تا جون توش مونده، بذاره رو لب‌هاش
1 min read
دسامبر
۱۷

حس تنها

شاید نشود گفت که بدترین اما می‌توانم بگویم که سردرگمی یکی از بدترین احساساتی است که آدمی‌زاد تجربه
1 min read
دسامبر
۱۲

فعلا بدون عنوان

اولین روزهای مدرسه‌ رو همیشه یادمه. بعد از سه ماه دوست‌هام رو می‌دیدم و از هر لحظه‌ای
نوامبر
۱۸

بی‌بی گل

بی‌بی‌ گل با یه لباس بلند محلی نشسته بود گوشه آشپزخونه و نون درست می‌کرد. خمیری که توی
1 min read