دستهایت را باز کن
شاید دنیا را باید طور دیگری میساختند. جوری که جیره زندگیمان را هر صبح کف دستمان میریختند
امیدهای روشن
امروز حوالی ساعت یک ظهر، بعد از جلسهی روانشناسی در پارک قدم میزدم و آمدن پاییز را احساس
رایا و آخرین اژدها
رایا و آخرین اژدها، یکی از انیمیشنهایی ست که مدعی اسکار 2022 است. ظاهر کودکانهی تصویری که از
22
امروز دوازدهم شهریور 1400 است و 63 ساعت است که من 22 ساله شدهام. احتمالاً سی سال دیگر، بیشتر
ایستگاه 50 سالگی
ایستگاه 50 سالگی. لطفاً وسایل خود را جمع کنید و آمادهی تعویض قطار شوید.
صدای زن داخل بلندگو مثل
شاید یافتن من
فکرش را هم نمیکردم اما برای نوشتن هم شور و اشتیاق گذشته را ندارم، هرچند که از بین تمام
نامه دوم
کنار پنجره ماشین نشستهام، ابراهیم منصفی گوش میکنم و به این فکر میکنم سفر دلتنگی میآورد.
شبهای روشن
شبهای روشن برایم روشن و پرنور بود و بوی چای دم کشیدهی موقع گفتگو یا بوی عود وقت
لیست استراحت
دوست دارم بنویسم و هیچ بهانهای برای آن ندارم. حتی همین الآن به فکرم رسید که صفحه را ببندم
روح کودکی و نوجوانی.
اگر کسی بپرسد، از بین تمام کتابها چه چیزی را بیشتر دوست داری، احتمالا بدون معطلی میگویم ادبیات